نتایج جستجو برای عبارت :

هجده تا سی‌سالگی

+و من چقدر در بی اینترنتی این پست را در مغزم مرور کردم!+
نیامدم مثل پارسال از روزهایم گزارش بدهم.آمده ام از خودم بگویم.از نقطه ی صفر.از بحران زندگی بعد هجده سالگی.
منی که دیگر قطره های باران را،درز آجر ها را،نمیشمرم.منی که خیره به چشم هاش نشدم،گریه نکردم،با کمیل نمردم و با عهد زنده نشدم.منی که بوی گند رخوت گرفته ام.
هرروز رفیقم را ندیدم،به جای نمازخانه ی مدرسه و خواب خوش در آن،از پله های دانشکده بالا دویدم و به جای دویدن به کتابخانه و قاپیدن هشت
هوروزی هجده بار خلع بدن نمودن سندالعرفان قدوة العرفاء الراشدین السید النجیب میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازیذکر و فکرم داد و در خلوت نشانداز حضیضِ تن به اوج دل رساندسِیر ها حاصل شدم از کشف و دیدهرچه کردم عرض او کم می شنیدآخرم گفت ، ای پسر ، اینجا بایستدر طریقت دل به این ها بسته نیستسعی کن تا خلع تن حاصل شودگرددت دل زنده ، جان کامل شودچون شود خلع بدن حاصل تو رانفس میرد ، دل شود کامل تو رادر ریاضت روز و شب من تن زدمتا دمی خلع بدن حاصل شدمع
دو روزه یکی از دغدغه‌های ذهنی من این شده که چجوری با یک سری آدم که در رشته‌های روانشناسی و علوم ارتباط و حقوق تحصیل کرده‌اند و خیلی ذهن فلسفی ندارند امیلِ روسو بخوانم. چجوری درگیر روسو کنم‌شان و روزنامه‌وار امیل را نخوانند. چجوری ذهنشان را در فرانسه قرن هجده نگه دارم که نپرد در زمان حال و امیل را در چارچوب خودش نفهمیده، از زاویه اکنون نقدش نکنند.
کارم شده سرچ کردن درباره «چگونه یک حلقه مطالعاتی خوب داشته باشیم؟»(شبیه چگونه‌های زرد دیگر ن
تئاتری بودم که بخاطر آنکه هنوز اینجا و در این شهر روی اجراست و نمیخواهم نظر شتابزده‌ای به حاصل کار تیم تلاشگرشان بدهم، نامش را نمی‌نویسم. از یک نمایشنامه‌ی آمریکای جنوبی اقتباس شده بود ولی نسبت صحنه‌های احساسی و اجرای روابط خصوصی بین بازیگران مرد و زن به صحنه‌های جدی خیلی زیاد بود. به نظر من آمد این یک درجه‌ی آزادی است که اجرای تئاتر در خارج کشور در اختیار مجموعه‌ی بازیگران و کارگردان قرار می‌دهد. قبل از این هم یک تئاتر دیگر اینجا اجرا
فیک عمارت بنگتان ها
+۱۶
نویسنده:بیون بکی

خلاصه فیک:گو-می-جین یه دختر هجده ساله است که توی یه شهر خیلی کوچک داخل یه دره که هیچ راه فراری نداره زندگی میکنه.توی همین روز های هجده سالگی چند همشهری دیوانه و جذاب به اون شهر تبعید میشن و توی یه عمارت زندگی میکنن.می-جین هم که دل خوشی از این ها نداره توی روز تولدش با عشق اولش روبه رو میشه و احساس میکنه خوشحال ترین دختر دنیاس اما اون همشهری ها این رو ازش میگیرن.درست مثل بقیه چیز ها....

ادامه مطلب
دیروز تولدِ قمری‌م بود ... یکمِ شعبان :))
می‌خواستم یه پست راجع به تولدم بذارم که دیگه نذاشتم :))
دیروز تا عصر به بطالت گذاشت متاسفانه ولی بعد پا شدم برا خودم کاپ کیک پختم؛ بدترین کاپ کیکِ تاریخ رو پختم ولی مهم نبود واسم؛ چون قرار نبود به این دلیل تولدم مبارک نباشه!
یه شمع گذاشتم روی کیک و روشنش کردم، مامان و علی اومدن و گفتن: آرزو کن؛ آرزو کردم و شمع رو فوت کردم و بعد اونا کُلی واسم دست زدن :))
من همیشه سعی می‌کنم روزِ تولدم به مفیدترین و شادتری
دیروز تولدِ قمری‌م بود ... یکمِ شعبان :))
می‌خواستم یه پست راجع به تولدم بذارم که دیگه نذاشتم :))

دیروز تا عصر به بطالت گذاشت متاسفانه ولی بعد پا شدم برا خودم کاپ کیک پختم؛ بدترین کاپ کیکِ تاریخ رو پختم ولی مهم نبود واسم؛ چون قرار نبود به این دلیل تولدم مبارک نباشه!
یه شمع گذاشتم روی کیک و روشنش کردم، مامان و علی اومدن و گفتن: آرزو کن، آرزو کردم و شمع رو فوت کردم و بعد اونا کُلی واسم دست زدن :))

من همیشه سعی می‌کنم روزِ تولدم به مفیدترین و شا
تنها زندگی کردن انتخاب خودش بود، ولی نه تا این اندازه تنها. بدترین جنبه‌ی تنهایی این است که مجبوری تحملش کنی _ یا تحمل می‌کنی، یا غرق می‌شوی. باید سخت تلاش کنی تا ذهن گرسنه‌ات را از نگاه به گذشته بازداری تا نابود نشوی.
| یکی مثل همه _ فیلیپ راث، ترجمه‌ی پیمان خاکسار، نشر چشمه |
 
انقده اتفاقای جورواجور افتاده من نمیدونم اصلا چی بگم!شاید یه روزی سر فرصت بشینم اساسی بنویسم یه رمز گنده هم بذارم روی پست که مبادا ابرو و شرفم با خاک یکی شه :))))
ا.م و کلی ماجرای دیگه.
اومدم فقط بنویسم پیرتر شدم دیدین؟هجده سالگی جذابه؟فکر نمیکنم.
صد و نه روز از تولدم گذشته!
میدونم سن فقط یه عددِ،اما شناسنامه دیروز و فردایِ منِ،هجده بیست یا شایدم سی،فرق چندانی نمیکنه،زیاد مهم نیست ولی اینکه کجا و وکی زمین خوردم و چطوری پاشدم مهمِ،اینکه چی رو کی آویزه گوشم کردم مهمِ اینکه کی وقت شکستم کنارم بود مهمِ،اینکه کدوم سال های زندگیم با بغض و ترس بزرگترین تصمیم هامو گرفتم مهمِ،مثلا شاید یه روز حوالی سیزده سالگی فهمیدم اسمِ دیگه فریاد سکوتِ!
یا وقتی شب های تکرار نشدنی هجده سالگیمو سپری میکردم
صد و نه روز از تولدم گذشته!
میدونم سن فقط یه عددِ،اما شناسنامه دیروز و فردایِ منِ،هجده بیست یا شایدم سی،فرق چندانی نمیکنه،زیاد مهم نیست ولی اینکه کجا و وکی زمین خوردم و چطوری پاشدم مهمِ،اینکه چی رو کی آویزه گوشم کردم مهمِ اینکه کی وقت شکستم کنارم بود مهمِ،اینکه کدوم سال های زندگیم با بغض و ترس بزرگترین تصمیم هامو گرفتم مهمِ،مثلا شاید یه روز حوالی سیزده سالگی فهمیدم اسمِ دیگه فریاد سکوتِ!
یا وقتی شب های تکرار نشدنی هجده سالگیمو سپری میکردم
کتاب‌های «اشغال؛ تصویر سیزدهم»، «حکمرانی حکیمانه»، «پول، خدا، بچه‌ها» و«هزار و سیصد و هجده ۱۳۱۸» در قالب طرح کتاب خوان خرداد ماه ۱۳۹۸ برای استفاده علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی معرفی شد.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، چهار کتاب «اشغال؛ تصویر سیزدهم» اثر محمدرضا ابوالحسنی از انتشارات روایت فتح، «حکمرانی حکیمانه» اثر مصطفی دلشاد تهرانی از انتشارات دریا، «پول، خدا، بچه‌ها» اثر غلامرضا حیدری
آن‌گاه که از دست کسی کاری ساخته‌ نیست و دارند تو را به جهنم می‌برند، نوشتن، عروج به بهشتی خود ساخته است. به یک باره از به صلیب کشیده شدن رهایی پیدا می‌کنی و پسر خدا که هیچ، خود خدا می‌شوی. دیگر مهم نیست پسر باشی و تا هجده سالگی برای حکم اعدام به جرم قتل عمد امانت داده باشند و یا دختر باشی و تا هجده سالگی برای حکم ازدواج به جرم تولد غیر‌عمد همان امان را هم نداده باشند. برگ‌های سفید نه هم‌چون کفن به روی تو بلکه هم‌چون برف به زیر ردپایی از قلم
دختر که باشی این‌گونه‌ای...
گاهی میان بلبشوهای هجده‌ سالگی‌ات دلت می‌خواهد مادر باشی.
کنکوری که باشی این‌گونه‌ای...
گاهی وقتا دلت می‌خواد سرتو بکوبی توی دیوار.
 
پ‌.ن: نتایج اعلام شد. کی قدرت اینو داره که از زیر زبونم حرف بکشه؟! :دی
علامه طباطبایی:
« من در شبانه روز، شش ساعت را صرف خوردن و خوابیدن و عبادت می کنم و هجده ساعت هم مشغول تفکر هستم. گه گاهی هنگام تفکر خوابم می برد؛ وقتی بیدار می شوم، افکارم را از آن جا که مانده بود، ادامه می دهم حتی در خواب هم فکرم مشغول بود! »
علامه طباطبایی:
« من در شبانه روز، شش ساعت را صرف خوردن و خوابیدن و عبادت می کنم و هجده ساعت هم مشغول تفکر هستم. گه گاهی هنگام تفکر خوابم می برد؛ وقتی بیدار می شوم، افکارم را از آن جا که مانده بود، ادامه می دهم حتی در خواب هم فکرم مشغول بود! »
 
همیشه وقتی به گذشته فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین خاطراتم مربوط هست به سالی که برای شروع تحصیل تو دانشگاه از خانواده ام جدا شدم در حالی که فقط هجده سال داشتم و قبل از اون هرگز تجربه دور شدن از خانواده ام رو نداشتم.
ادامه مطلب
فیک عمارت بنگتان ها
 
ژانر:انگست.زندگی روزانه.رمنس.جوانان
(بدون کاپل)شخصیت ها:گومی جین-دی او-بانگتان ها-سوهو.
محدودیت سنی:+۱۴
نویسنده:مکنه بکی
 
 
خلاصه فیک:گو-می-جین یه دختر هجده ساله است که توی یه شهر خیلی کوچک داخل یه دره که هیچ راه فراری نداره زندگی میکنه.توی همین روز های هجده سالگی چند همشهری دیوانه و جذاب به اون شهر تبعید میشن و توی یه عمارت زندگی میکنن.می-جین هم که دل خوشی از این ها نداره توی روز تولدش با عشق اولش روبه رو میشه و احساس میکن
فیک عمارت بنگتان ها
 
ژانر:انگست.زندگی روزانه.رمنس.جوانان
(بدون کاپل)شخصیت ها:گومی جین-دی او-بانگتان ها-سوهو.
محدودیت سنی:+۱۴
نویسنده:بیون بکی

خلاصه فیک:گو-می-جین یه دختر هجده ساله است که توی یه شهر خیلی کوچک داخل یه دره که هیچ راه فراری نداره زندگی میکنه.توی همین روز های هجده سالگی چند همشهری دیوانه و جذاب به اون شهر تبعید میشن و توی یه عمارت زندگی میکنن.می-جین هم که دل خوشی از این ها نداره توی روز تولدش با عشق اولش روبه رو میشه و احساس میکنه خو
اگه نظر من رو بخواین میگم اون کسی که واسه قیمه سیب زمینی سرخ میکنه و خودش یک دونه هم نمیخوره دیگه واقعا به تزکیه نفس رسیده. دیگه لازم نیست بقیه ی ماه رمضون رو ادامه بده.
خدایا خدایی چجوری ثابت کنیم حس فقرا رو درک میکنیم دیگه ؟ :))
 
+ مستر هر موقع روزه است تشنه اش میشه میگه : یعنی واقعا فقیرا آب هم ندارن بخورن؟؟ 
فیک عمارت بنگتان ها
 
ژانر:انگست.زندگی روزانه.رمنس.جوانان
(بدون کاپل)شخصیت ها:گومی جین-دی او-بانگتان ها-سوهو.
محدودیت سنی:+۱۴
نویسنده:بیون بکی

خلاصه فیک:گو-می-جین یه دختر هجده ساله است که توی یه شهر خیلی کوچک داخل یه دره که هیچ راه فراری نداره زندگی میکنه.توی همین روز های هجده سالگی چند همشهری دیوانه و جذاب به اون شهر تبعید میشن و توی یه عمارت زندگی میکنن.می-جین هم که دل خوشی از این ها نداره توی روز تولدش با عشق اولش روبه رو میشه و احساس میکنه خو
فیک عمارت بنگتان ها
 
ژانر:انگست.زندگی روزانه.رمنس.جوانان
(بدون کاپل)شخصیت ها:گومی جین-دی او-بانگتان ها-سوهو.
محدودیت سنی:+۱۴
نویسنده:بیون بکی

خلاصه فیک:گو-می-جین یه دختر هجده ساله است که توی یه شهر خیلی کوچک داخل یه دره که هیچ راه فراری نداره زندگی میکنه.توی همین روز های هجده سالگی چند همشهری دیوانه و جذاب به اون شهر تبعید میشن و توی یه عمارت زندگی میکنن.می-جین هم که دل خوشی از این ها نداره توی روز تولدش با عشق اولش روبه رو میشه و احساس میکنه خو
کتاب‌های «اشغال؛ تصویر سیزدهم»، «حکمرانی حکیمانه»، «پول، خدا، بچه‌ها» و«هزار و سیصد و هجده ۱۳۱۸» در قالب طرح کتاب خوان خرداد ماه ۱۳۹۸ برای استفاده علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی معرفی شد.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، چهار کتاب «اشغال؛ تصویر سیزدهم» اثر محمدرضا ابوالحسنی از انتشارات روایت فتح، «حکمرانی حکیمانه» اثر مصطفی دلشاد تهرانی از انتشارات دریا، «پول، خدا، بچه‌ها» اثر غلامرضا حیدری ابهری از انت
تا سن هجده سالگی
تمام عروسها و جنس مونث فامیل (با جنس مذکر زیاد ارتباطی نداشتم) بهم میگفتن من خیلی زشتم.
وقتی رفتم خوابگاه
بچه ها بعضیاشون میگفتن که من یه دختر چشم درشت و سفید و خوشگلم.
اصلا باورم نمیشد که خوشگل باشم
دوست پسرمم میگفت زشتم
سالها گذشت
جوونیم سپری شد
و الان یکی دو ساله که باور کردم که منم خوشگلم.
حس می‌کنم آخرین‌باری‌ست که آخرین‌بار است. 
و دیگر، بلاگر یا متخصص اهل قلم نخواهم بود. :)
حس می‌کردم چیزی اینجا من را نگه داشته. یک دلیل. چیزی تحت عنوان دوست که دلم برایش تنگ می‌شد. دروغ چرا؟ دلم برای هیچ‌چیز اینجا تنگ نمی‌شود. یک روز این جمله را توی وبلاگ مترسک خواندم و پیش خودم گفتم:"بی‌رحم! چقدر ما منتظر برگشتنت موندیم!" و حالا می‌فهمم حق داشت. دلم برای هیچ‌چیز اینجا، هیچ‌وقت تنگ نمی‌شود و اولین بار در کل هجده سال زندگی‌ام، این‌همه بی
ومنم آن متولد زیبای زیباترین فصل و زیباترین ماه❤️از خدا ممنونم که نگاه مهربونشو هیچوقت از من و زندگیم دریغ نکرد و همیشه کنارم بودهعمیقااااا حس می کنم امسال بهترین سال از زندگیم خواهد بودو یقیناا فراز و نشیب های زیادی خواهم داشت اما  مطمئنم از پس همشون برمیامبه قول اقلیما:مرا به فضل الهی و دولت شاهی....گذشت مدت هجده سال روزگار بکام :)27_خرداد_137927_خرداد_1398❤️
نفرات برتر کنکور اعلام شدند؟ الان وقت این است که این نفرات برتر، از قلم چی پول بگیرند و بگویند آزمون هایش را شرکت می کرده اند. از گزینه دو هم. و بعد بگویند فقط کتاب های گاج را می خوانده اند. و فقط خیلی سبز و کلاغ سفید و پرتقال خونی هم! البته همه ی اینها بعد از این است که به سفارش صدا و سیما گفته اند هیچ آزمونی شرکت نکرده اند و هیچ کتاب کمک درسی نخوانده اند، الا نص اتم و اکمل کتب درسی رسمی!
بهش میگم: خانم ارجمند
میگه: بله ... یجور عصبانی گفتی ارجمند. چیزی شده؟
میگم: نه، فقط میخوام یه سوال بپرسم.
بفرما میزنه و من میپرسم اگه فلانی این کارو کرده و این بلا رو سرت آورده چی کار میکنی؟
میگه: خیلی ناراحت میشم. به اندازه دو هفته گریه می‌کنم.
براش میگم و میگم و میگم ... آخرش میپرسم: الان به اندازه چند سال باید گریه بکنم؟ 
هیچی نمیگه!!!
 
هجده تیر نود و هشت ! به سلامتی بیست سال گذشت! بیست سال دیگر هم باید بگذرد تا معلوم شود زیر سینک آشپزخانه نظام چه سوسکهایی لانه کرده بودند! یا شاید لانه کرده اند هنوز هم!
وقتی سال شصت و هشت امام را تشییع می کردند جمعیت داد می زد که علی رغم هشت سال جنگ و آوارگی و گاها گرسنگی علی رغم هزاران ترور علی رغم همه ویرانی ها از کرده خود در انقلاب پنجاه  و هفت پشیمان نیست
اما امروز! امروز بیست دقیقه ای برجام را تصویب می کند با هر حرام زاده ای دست می دهد زیر با
ثم شقت اسماء بنت عمیس جیبها و خرجت 
فتلقاها الحسن و الحسین ع فقالا:این امنا ؟
فسکتت ..
فدخلا البیت 
فاذا هی ممتده فحرکها الحسین(ع) 
فاذا هی میته فقال : یا اخاه آجرک الله فی الوالده
فوقع علیها الحسن (ع) یقبلها مره و یقول: یا اما کلمینی قبل ان تفارق روحی بدنی...
قالت: فاقبل الحسین(ع)
یقبل رجلیها و یقول: یا اماه انا ابنک الحسین..! کلمینی قبل ان یتصدع قلبی فاموت...!
+نمیشود فاطمیه بشود و این بخش مقتل را نخوانم.ننویسم.نبارم ..
و من،تقدیرم شمایید بانو،مادر،
یادم نیست دقیقا از چه سنی شروع کردم به این کار ولی شمردن سالایی که تا هیجده سالگی پیش رو دارم برام یه عادت شده بودانگاری یه جور ددلاین بود واسمددلاین واسه رسیدن به شرایطی که دوست دارم توش باشم و اختیاراتی که میخاستم داشته باشمچه چیز هیجده سالگی برام خاص و ویژه بود واقعا؟نمیدونمدلم برای خودم تنگ شدهبرای اون دختر کله خر و عاشق درسخیلی دور شدم ازش خیلی زیاد
یادم نیست دقیقا از چه سنی شروع کردم به این کار ولی شمردن سالایی که تا هیجده سالگی پیش رو دارم برام یه عادت شده بود
انگاری یه جور ددلاین بود واسم
ددلاین واسه رسیدن به شرایطی که دوست دارم توش باشم و اختیاراتی که میخاستم داشته باشم
چه چیز هیجده سالگی برام خاص و ویژه بود واقعا؟
نمیدونم
دلم برای خودم تنگ شده
برای اون سمیه کله خر و عاشق درس
خیلی دور شدم ازش خیلی زیاد
سید مرتضی آوینی؛
سید مرتضی آوینی که کامران هم صدایش می‌کردند، در شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد و مثل هر ایرانی دیگری، به فراخور روزگار و شرایط، به تحصیل پرداخت. او در هجده سالگی با اخذ مدرک دیپلم راهی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و تحصیل خود را در رشته معماری آغاز کرد.
مرتضی جوانی پر فراز و نشیبی را از سر گذراند و در دوره‌های مختلف زندگی‌اش در سال‌های پیش از انقلاب مشرب‌های فکری و شیوه‌های زندگی گوناگونی را تجربه کرد. او در ا
+نوزده و هفتاد و شش، رتبه اول کلاس. منطق نوزده، جغرافیا هجده.
+منابع المپیاد ادبی اعلام نشدن. همه‌شون اعلام شدن به جز ادبیات. یعنی بشینم بخونم برای جغرافیا؟ نمی‌دونم.
+بالاخره تونستم وصل شم به اینترنت جهانی با مودم خاله‌اینا. بعد از چند روز رسیدم صفحه گودریدزم رو آپدیت کنم.
+احتمالا بعدا پاکش کنم، این پست رو. یا ادیتش کنم، نمی‌دونم. 
+لعنت بهش. شوخی‌شوخی جدی شد. به مسخره‌بازی می‌گفتیم "عزیزم" و "نمد" و این خزعبلات، حالا افتادن تو دهنم. اه. حال
امروز روز پرحرکتی بود. هم رفتم دانشگاه کارشناسی، هم ارشد و هم دبیرستان... تو دانشگاه کارشناسی خیلیا مثل من اومده بودن که ریزنمرات انگلیسی بگیرن و به قولی دانشگاه کارشناسیم پل رفتن از ایرانه. تو دانشگاه ارشد، هنوز خیلی از دوندگی های اداری مزخرف به دانشجو محول میشه چون سیستم نمی تونه خودش مسئولیت کاراش رو به عهده بگیره؛ وقتی دانشگاه ارشد بر طبل شادانه میکوبه که بزرگترین دانشگاه ایران از نظر تعداد دانشجو هست قشنگ میرینه به اعصاب دانشجو!! مدرس
به "دوستت دارم" ها فکر کن...
به دوستت دارم هایى که تا به حال شنیده اى، فکر کن. به تمام شان.
لحظه اى رها کن تیرگى ها و زخم ها را. و خوب به تک تکشان فکر کن. فقط به دوستت دارم ها. به لحنشان ، صدایشان، نوشتارشان، احساسى که پشتش بود، به زبانى که گفته شد.خوب گوش کن. روى تک تک ثانیهایش مکث کن و تمرکز کن روى تمام جزییاتش، صدا و بو و حس و قلبت....
شیرینند.
لبخندآورند.
قلب را گرم مى کنند.
بخشش تولید مى کنند.
احساس زنده بودن به انسان مى دهند.
برای خرید یک سری ظروف مسی به بازار رفته بودم.
قیمتهای این ظروف واقعا بالا رفته و برام جالب بود.
قیمت لیوان مسی از هجده هزار تومان شروع می شد و تا سی هزار تومان میرسید.
قیمت یک جای میوه ای بزرگ تقریبا چهارصد هزار تومان بود
قیمت یک پارچ آب را تقریبا یکصد و بیست هزار تومان 
 
چیزی که با توجه به مقایسه قیمتها مشاهده کردم حدودا بیست درصد قیمتها از داخل شهر پایین تر بود
البته توصیه می کنم به بازار سید اسماعیل بروید. قیمتهاش بهتره و مس فروشهای بیشتری
هزار و سیصد و هجده
گردآوری: علی احمد محرابی
ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ تعداد صفحات: ۵۲۴
کتاب «هزار و سیصد و هجده» خاطرات و روزنوشت‌های حضرت آیت الله خامنه‌ای است که دوره‌های تاریخی گوناگونی از کودکی، نوجوانی، اوضاع خانواده، دوران مبارزه، ریاست جمهوری و رهبری ایشان را  دربر می‌گیرد؛ حوادث مهم تاریخی و ارتباط ایشان با شخصیت‌ها و به خصوص خاطراتی از امام خمینی (ره). ذکر رویدادهای مهم تاریخ معاصر از زبان رهبر انقلاب اسلامی و بیان جزئیات
هزار و سیصد و هجده
گردآوری: علی احمد محرابی
ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ تعداد صفحات: ۵۲۴
کتاب «هزار و سیصد و هجده» خاطرات و روزنوشت‌های حضرت آیت الله خامنه‌ای است که دوره‌های تاریخی گوناگونی از کودکی، نوجوانی، اوضاع خانواده، دوران مبارزه، ریاست جمهوری و رهبری ایشان را  دربر می‌گیرد؛ حوادث مهم تاریخی و ارتباط ایشان با شخصیت‌ها و به خصوص خاطراتی از امام خمینی (ره). ذکر رویدادهای مهم تاریخ معاصر از زبان رهبر انقلاب اسلامی و بیان جزئیات
بیخودی خیال نباف، اگر بافتی دور دنیایت خیال نپیچ. آدمی هیچ وقت نمی داند کی و به کجا می رود. شاید روزی برسد که هشت از بهار گذشته یکهو وسط بیست و چند سالگی، وقتی باید حرص بخوری برای مقاله ها و پایان نامه ی وامانده روی دستت، نشسته ای و دنبال کد قالب می گردی برای وبلاگی که روزگاری هجده سالگی هایت را توی آن زندگی می کردی با نوشتن آرزوهای مخفی بلند بالا توی پست های منتشر نشده ات، با کد آهنگ ساختن برای مخاطبانت، با سر و کله زدن با کامنت های :" وبلاگ خوب
 
شهید مطهری هجده سال از من بزرگ تر بود، یعنی یک نسل از من مسن تر بود، با این همه، با هم دوستیِ فوق العاده داشتیم. ایشان همواره می کوشید از جایگاه اجتماعی من حمات کند و در سخنرانی ها و مجالسِ خود از من یاد می کرد.
 
 منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 59
حکایت امشب:
یکی را از وزرا، پسری کودن بود. پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مر این را تربیتی می‌کن مگر که عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و موثر نبود. پیش پدر کس فرستاد که این عاقل نمی‌شود و مرا دیوانه کرد. 
چون بود اصل گوهری قابل/تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد/آهنی را که بدگهر باشد
سگ به دریای هفت‌گانه بشوی/که چو تر شد پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند/چون بیاید هنوز خر باشد
+بیت اخر :)))
کشاورزی و منابع طبیعی
بررسی بودجه سال یکهزارو سیصد ونود و نه در بخش کشاورزی حکایت از آن دارد که وزارت جهاد کشاورزی نسبت به سال گذشته افزایش بودجه دونیم برابری را تجربه می کند و بخش کشاورزی و منابع طبیعی اعتبارات مناسبی را برای سال آینده از صندوق توسعه ملی دریافت خواهد کرد. این اعتبارات حدود پنج هزارو پانصد و سی هفت میلیارد تومان خواهد بود.
بر اساس جداول بودجه، این وزارتخانه بالغ بر سه هزار و هجده میلیارد تومان بودجه جاری و دوهزارو پانصد و ه
#ارسالی_از_همراهان از ریان ابن شبیب از امام رضا علیه السلام در حدیثی آمده است که ایشان به او فرمودند: ابن شبیب، اگر برای چیزی گریه­ ات گرفت برای حسین بن علی علیه السلام گریه کن چرا که او را سر بریدند همانگونه که گوسفند را ذبح می­ کنند و همراه او هجده نفر از اهل …
نوشته اگر برای چیزی گریه ات گرفت برای حسین بن علی علیه السلام گریه کن … اولین بار در شهید محمد مهدی لطفی نیاسر. پدیدار شد.
کاش زندگی هیچکس به جایی نرسه که بخواد یک روزی با خودش بگه چی فکر میکردم و چی شد.
وقتی دختر باشی هرروزی که از سنت میگذره حس میکنی چه اون روزی که گذشت 
خوش گذشته باشه چه تلخ .فرقی نمیکنه.
نمیدونم شاید دلیلی پشت این حساسیت ما به سن و چهره وجود داشته باشه.
اما راستش حس دردناکیه لمس هر لحظه از همر.
انگار یه ساعت شنی دستت دادن باید ببینی با  چشمات داره چه جوری به سرعت جوونیت میره.
یادمه قبل تر هاشاید وقتی که هجده یا نوزده سالم بود معتقد بودم شصت سال زند
بچگیام با تمام وجود می‌خندیدم
قدیما با چشمام
یه بازه‌ای که خیلی هم دور نیست، با لبم..
و الآن، با دلم!
یه وقتاییش چشممم توش دخیل میشه.. اما نه همیشه
اصلا یه جاهایی هست که ظاهرم تغییر نمی‌کنه اما دارم می‌خندم!
 
خنده‌ی الآنم نادر و عمیقه
خنده‌ی قدیمام قشنگ بود
خنده‌ی بچگیم پر از زندگی
و من
گاهی دل‌تنگ انواع دیگه‌ی لبخندم میشم :)
از اول هر چه باشد تا آخر هم همان می ماند!
گاهى “تغییر” بى معنى ترین واژه ى دنیاست.
اکثرِ آدم هایى که می گویند عوض می شوم، نه تنها عوض نمیشوند
بلکه همانى هم که بودند را یادشان میرود!
درست مثلِ لباسى که فروشنده قالبمان کرده
و سال هاست قرار است در تنمان جا باز کند،
اما هر روز بیشتر خفه مان میکند!
علی قاضی نظام


خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکـی درمیاوری… شاید
هجده «تیر» بی سرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد
+ سکوت ممتد.....................
آقا جان هر چقدر بگم از این آهنگ کم گفتم واقعا... موزیک بی نظیر، ریتم فوق العاده، صدای زیبای هنگ درام... من به شدت این موزیک رو دوست دارم!
مطمئن باشید با تمام آهنگ هایی که تا به حال گوش کردید فرق می کنه. به شدت متفاوت و زیباست و بد جوری می ره روی مخ!
کار آهنگسازی و موزیکش به عهده خود آقا یاسین گل بوده
هنگ درام این کار رو عرفان قوی قلب هنرمند زده
بشنوید این کار فوق العاده رو...
 
دانلود آهنگ
 
هر بار میبینمت انگار که همون بار اوله از سرم بیرون نمیره چشم
به قول یارم "دلم مچاله شده"...
دوست دارم بشینم زار زار گریه کنم اما به نقل از پیج ارگانیک مایندد: "رفیق، بخوای نخوای ما غبار کیهانی بی اهمیتیم که روی لکه‌ی کوچیکی به اسم زمین پرسه میزنیم. مساله این که الکی خودمون رو مهم تصور می‌کنیم، واقعیتش این که ما هیچی نیستیم".
این‌ جمله ها اولش عصبانیت میکنه. بعد اگه ادم متعصبی نباشی به فکر فرو میبرتت. و اگه دقیق تر و از بالا نگاه کنی شعر مولانا یادت میاد که میفرماید "دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ".. 
با این
سلام و درود 
می خواستم ی متنی هم بنویسم اما دیدم حشو محسوب میشه،فقط این رو بگم که زمان مدرسه و کنکور صحبت های این آدم خیلی به من کمک می کرد،الان‌ که دوباره نشستم پای حرفاش بازم خیلی حالم رو خوب کرد.
اگر می خواید حالتون خوب شه،این کلیپ رو ببینید.
لینک
چهل و دو دقیقه و هجده ثانیه
_________________________________________
پ.ن:دوستان من برای ی مدت نسبتا طولانی در فضای مجازی فعالیتی ندارم،به خدا می سپارمتون دوستان خوب.
 
۱۸-۳۰ سالگی عجیب‌ترین دوران زندگی احتمالا؛ پر از گیجی و سوال و تردید
نمی‌دانم این همه مسئله و noise تنها توی سر من است یا نه اما گاهی خسته می‌شوم و جوابی برایش ندارم.
برای توصیفش تا این زمان می‌توانم بگویم:
حال افسردگی گاه‌گاهی
تنهایی‌کرکننده
سئوالات عجیب و زیاد در مورد هویت، آزادی، شخصیت، افسردگی، آینده، دویدن برای فهم بیشتر و رشد و تا حد زیادی بیهوده، نوشتن و غرق در کلمات.
دوازده ‌‌‌سالی که آدم را می‌کشد تا تمام شود.
هر روزش پر از فکر و
با خوندن مقداری از ، کتابِ جدیدی که هدیه گرفتم ؛یک جورایی تمام چیدمان ذهنم تغییر کرد و راه ، برای خیلی از افکار دیگه باز شد و مدام کلی سوال به ذهنم میاد و از خودم میپرسم که واقعااین همه سخت گرفتم و غصه خوردم ، برای چی؟! من که هنوز اولاشمکلی راه نرفته موندهکلی هدف و لذت هایی که در انتظارمنواقعا یک جاهایی فکر میکردم آخر دنیاست ،تمام درهای پیش روم بسته اندنیام به اندازه ی سیاه چاله های کهکشان تیره و پوچ بنظر میومد و
فکر میکردم تمام زندگی همین
با خوندن مقداری از ، کتابِ جدیدی که هدیه گرفتم ؛یک جورایی تمام چیدمان ذهنم تغییر کرد و راه ، برای خیلی از افکار دیگه باز شد مدام کلی سوال به ذهنم میاد و از خودم میپرسم که واقعااین همه سخت گرفتم و غصه خوردم ، برای چی؟! من که هنوز اولاشمکلی راه نرفته موندهکلی هدف و لذت هایی که در انتظارم هستنواقعا یک جاهایی فکر میکردم آخر دنیاست ،تمام درهای پیش روم بستهندنیام به اندازه ی سیاه چاله های کهکشان تیره و پوچ بنظر میومد و
فکر میکردم تمام زندگی همین
تو دوران وبلاگنویسیم یه وبلاگ خیلی روم اثرگذار بود یه وبلاگ خلوت و دنج که نویسنده اش عاشق شهدا و امام حسین(ع) و قمر بنی هاشم(ع) بود.
کم کم متوجه شدم ایشون خواهر شهید هم هستن و پاتوقم شد بهشت زهرا(س) و مزار برادرشون
شهیدی که وقتی وصیت نامه اش رو میخونی به این فکر میکنی واقعا این حرف ها رو یه نوجوون هجده ساله زده؟
از اثرات اون وبلاگ تو زندگیم هم باز شدن پام به بهشت زهرا(س) بود و هم کربلا
خواستم شروع این وبلاگم با یادی از این شهید عزیز باشه و امیدوارم
کتاب رو که میخونم یاد فیلمای اعصاب خورد کن وحشتناک میفتم. ترسناک نه ها. اعصاب خورد کن وحشتناک که با روح و روانت بازی میکنه. بعضی داستانهاش واقعا اینجوریه :/ اذیتم میکنه خوندنشون. ولی مجبوری میخونم :/ من با خوندن داستانهای تخیلی عجیب غریب مشکلی ندارم ولی اینا نه فقط تخیلی که عذاب اورن. طرفو کشتن. تکه تکه کردن. دراوردن کاسه ی چشم گربه... مسخره نیست؟؟ چه کاریه خب. همه داستانهاشم اینجوری نیست. بعضیاشو واقعا تحسین میکنی. اما اینایی که اینجوری هست در ن
فرصتی نمانده است بیا همدیگر را بغل کنیم فردا یا من تو را می کشم یا تو چاقو را در آب خواهی شست همین چند سطر دنیا به همین چند سطر رسیده است به اینکه انسان کوچک بماند بهتر است به دنیا نیاید بهتر است اصلاً این فیلم را به عقب برگردان آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین پلنگی شود که می دود در دشت های دور آن قدر که عصاها پیاده به جنگل برگردند و پرندگان دوباره بر زمین زمین نه به عقب تر برگرد بگذار خدا دوباره دست هایش را بشوید در آینه بنگرد شای
تقویم شیعه
چهاردهم ربیع الثانی
قیام مختار رحمه الله
در این روز مختار شادکننده‌ی دل‌های اهل بیت علیهم السلام با ندای «یا لثارات الحسین» در کوفه قیام کرد.
مختار در سال اول هجرت در طائف به دنیا آمد و در سال ۶۷ هجری قمری در کوفه به دست مصعب بن زبیر به شهادت رسید. کنیه‌ی او ابو اسحاق بود. مختار در هجده ماه حکومتش، هجده هزار نفر از قاتلین سید الشهدا علیه السلام را به جهنم فرستاد. این به غیر از کسانی است که به دست اصحاب و یاران او و ابراهیم بن مالک ا
پشت پنجره ایستاد و پرده را کنار زد. صفدر و گلی هنوز هم داشتند سر گلدان شکسته دعوا می‌کردند. صدایش را بالا برد و به پشت‌سر برگشت:
-بهت می‌گم همه چیز. نمی‌فهمی؟
ناهید یک قدم دیگر جلو آمد و مقابلش قرار گرفت. دستان لرزانش را بالا آورد و اشکش را پاک کرد و گفت:
-آخه بابا.
با فریادی که در اتاق پیچید، یک لحظه دنیا بخاطر این‌همه غربتش سکوت کرد. 
-به من نگو بابا. تو برای من هیچی نیستی!
ناهید چنگی به دامنش زد و محکم آن را مچاله کرد. در هجدهمین بهار زندگی‌اش
 
همیشه وقتی به گذشته فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین خاطراتم مربوط هست به سالی که برای شروع تحصیل تو دانشگاه از خانواده ام جدا شدم در حالی که فقط هجده سال داشتم و قبل از اون هرگز تجربه دور شدن از خانواده ام رو نداشتم. واقعیت این بود که دانشگاه رفتن برام فقط ابزاری بود برای جدا شدن از خانواده و رشته تحصیلی ام چندان اهمیتی برام نداشت، که این حقیقت شاید غم انگیزترین حقیقت زندگی من باشد. چون رشته تحصیلی همه اینده من رو تعیین کرده است و اگر اون زمان
کتاب نقاب مرگ سرخ و هجده قصه ی دیگر نوشتهٔ ادگار آلن پو با ترجمهٔ کاوه با سمنجی و نشر روزنه کار یه جاهاییش ترسناک میشه. میشه گفت یه جاهاییش تخیلی. اگه اشتباه نگم. خیلی وقت بود از این کتابا نخونده بودم. خوراکم تو نوجوانی از این داستانها بود. میدونی واقعی نیست هیچ شباهتی به واقعیت نداره ولی باور میکنی یعنی تحت تاثیر قرار میگیری. یه جاهاییش من یاد داستایفسکی میفتم یه جاهایی درگیری درونی داره شخصیت داستان. خلاصه که من بدم نیومد. بعد مدتها خب اینم
داشت برام تفاوت بین راتلج و کاپلستون رو توضیح می‌داد و این که کدوم‌اش رو باید بیاره برام پایین. من می‌دونستم که راتلج می‌خوام - اما راتلج توی دهنم نمی‌چرخید زبونم گرفته بود. پس همین جوری در حالی که زور می‌زدم حرف بزنم وسط ماجرا موندم. و کتابدار هم نمی‌دونست چی کار بکنه.
خب، من خوب می‌دونم اون مادرجنده‌های بالای بالا تاریخ فلسفه راتلج‌ان، و اون یکی مادرجنده‌های طبقه پایین تاریخ فلسفه کاپلستون - وقتی زبونم می‌گیره عصبی می‌شم. راه افتاد
 

 شبنم قلی خانی، بازیگر سینما و تلویزیون
بدون تعارف باید گفت شبنم قلی خانی یکی از محبوب ترین بازیگران سریال های تلویزیونی است. شبنم قلی خانی که با مجموعه «مریم مقدس» در هجده سالگی خود را به عنوان پدیده بازیگری کشورمان مطرح کرد، در هر سریالی که حضور داشته، موفق عمل کرده و توانسته رضایت مخاطبان را جلب کند.
ادامه مطلب
هجده نوزده ساله بودم که رسیدم به چلچراغ، با بسم الله دلنشینی که عرفان می‌نوشت، عرفان نظرآهاری، که همان قدر پسر بود که شرمین نادری :)
بعدتر اما من بودم و کتاب‌های چاپ شده‌شان، "شب نشینی در جهنم" ابراهیم رها، "مارک و پلو" منصور ضابطیان، و عرفان نظرآهاری، عرفان ِ "لیلی نام تمام دختران زمین است"...
شنبه‌ای که گذشت از نزدیک دیدمش، اینجا، در جلسه‌ای که درباره‌ی استعاره برایمان صحبت کرد و یادمان داد که چطور استعاره می‌تواند به ما در حل مشکلات ز
تفاوت قسط و عدل
واژه های «قِسط» و «عدل» به عنوان دو کلمه مترادف به جای یکدیگر قرار می گیرند و چون ترادف و هم معنا بودن این دو واژه شهرت دارد، غالباً در به کارگیری این دو، توجهی به تفاوت کاربرد آنها نمی شود. لکن گاهی کلمه «قسط» در موردی به کار می رود که باید حقّ کسی را به طور شایسته و بایسته منظور داشت، ولی «عدل» به معنای «مساوات» است که در موارد خاص به کار می رود؛ مثلاً: کسی که به بازار می رود تا برای فرزندانش لباس تهیه کند، و طبق نیاز برای فرزند
 
همیشه وقتی به گذشته فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین خاطراتم مربوط هست به سالی که برای شروع تحصیل تو دانشگاه از خانواده ام جدا شدم در حالی که فقط هجده سال داشتم و قبل از اون هرگز تجربه دور شدن از خانواده ام رو نداشتم. واقعیت این بود که دانشگاه رفتن برام فقط ابزاری بود برای جدا شدن از خانواده و رشته تحصیلی ام چندان اهمیتی برام نداشت، که این حقیقت شاید غم انگیزترین حقیقت زندگی من باشد. چون رشته تحصیلی همه اینده من رو تعیین کرده است و اگر اون زمان
همه انسان ها درجاتی از اضطراب را به عنوان جزیی لاینفک از زندگی روزمره تجربه می کنند. اضطراب و ترس جزیی طبیعی و عملکردی ضروری برای بقای انسان ها به شمار می رود. زیرا از آنجا که میل طبیعی ما به سمت رشد و پیشرفت است، اگر به دلیل توانایی هایمان در ارزیابی، جلوگیری و پرهیز از خطر نبود، به عنوان یک گونه، زنده نمی ماندیم. در واقع اضطراب هشداری است که فرد را گوش به زنگ می کند. یعنی به او هشدار می دهد که خطری در راه است و این باعث می شود فرد بتواند برای مق
دانلود آهنگ یاسین ترکی 8118 + متن و بهترین کیفیت
سوپرایز دیگری از یاسین ترکی برای شما کاربران ترانه 8118 با بهترین کیفیت  در جاز موزیک
Exclusive Song: Yasin Torki | 8118 With Text And Direct Links In jazzMusic
متن آهنگ ۸۱۱۸ یاسین ترکی»───♫♫●|●|●♫♫───«هربار می بینمت انگار ، که همون باره اوله … !از سرم بیرون نمیره ، چشمات نمیره از سرش … !میگذره زود پیش همیم ، انگار زمان داره عجلهسوال ـه من تویی ، باشه با تو حله راه مسئله … !»──|♫●|──«دستاتو میگیرم ، از تو چشمات میبینم …
سرم رو گذاشتم رو بالش و به صدای خس‌خس نفسم گوش میدم. ادای جانبازای شیمیایی که تو فیلم‌ها نشون میده رو درمیارم، همونا که چنان با سختی و صدا نفس می‌کشن که میگی الان تموم می‌کنن دیگه. البته سعی زیادی نمی‌کنم، بیشتر سعی می‌کنم بهتر گوش کنم، چون سرما خوردم و همون‌جوری نفس می‌کشم.
از دست خودم خسته شدم، هیچی بارم نیست، هیچی نمی‌فهمم، هیچ فکر مفیدی نمی‌کنم، هیچ نقطه‌ی مثبتی ندارم، مثل تقریبا صددرصد اطرافیانم، برخلاف خیلی از آدم حسابی‌ها. بع
29 استفاده در متن های مختلف را آسان کنید و آموزش طراحی لوگو را دنبال کنید.طرح های آرم خلاق برای الهام بخشیدن به کلیپ های کاغذ نمونه ای از آرمطراحی شده توسط آرلو
در حالی که یک آرم شیک عالی است ، مهم است که چیزی را به راحتی به اشتراک بگذارید. PaperClip این مفهوم را به خوبی نشان می دهد: آرم آنها نسبتاً کوچک و ساده است ، اما در متن های متنوعی مفید است. چه برای استفاده در بروشور ، اینفوگرافیک و چه حروف بزرگ ، سرگرمی آن بر روی انواع مختلف پس زمینه واضح و آسا
Five essential elements of a valid contract include: پنج عنصر اساسی یک قرارداد معتبر عبارتند از :1) competent parties; ١) طرفین واجد صلاحیت : به عنوان مثال داشتن حداقل سن هجده سال تمام در بعضی از نظام های حقوقی و یا برخورداری از سلامت روانی 2) subject matter; ٢) موضوع :قرارداد باید به طور شفاف و کافی موضوع توافق را بیان نماید .موضوع قرارداد نباید غیر قانونی باشد و یا برای نیل به یک هدف غیر قانونی باشد.3)Consideration; ٣) عوض :پول ، کالا ، خدمات و یا ترکیبی از انها ممکن است بعنوان عوض معاملات در
خب راستش جواب این سوال که من کی هستم رو به دوصورت میشه داد:
اول اینکه من مطهره حسینی هستم یک دانشجوی دندانپزشکی و این وبلاگ جدید منه!
و دوم من حتی خودم هم هنوز دقیق نمیدونم کی هستم فقط میدونم روحی هستم درقالب موجودی به نام انسان وسط هفت میلیارد و خرده ای انسان دیگه روی کُره ای وسط میلیاردها کُره ی دیگه!
الان که ساعت هشت و هجده دقیقه ی شبه و امروز جمعه بیست و پنجم بهمن ماه سال نود و هشته،من برای اولین بار توی زندگیم تصمیم گرفتم یک وبلاگ بزنم و
و سعی کردم بی پروا به سراغ این صدای تق تق کیبورد بیایم،بی آن که وسواس گونه،بارها و بارها واژه ها را در مغزم بالا و پایین کرده باشم.
این روزها کم مینویسم.کم و کوتاه.نه از سر حرفی نداشتن،که از سر پروا داشتن.و شاید این پروا داشتن هم خاصیت گذر از هجده سالگی باشد.
[آه،که حالا دیگر چه کسی این حرف ها را می فهمد  ... ]
و این پروا داشتن به نوشتن ختم نمیشود.
من دیگر بی پروا به چشم هایشان خیره نمیشوم،بابا صدایشان نمیزنم.
من دیگر بی پروا شمع روشن نمیکنم و اشک ن
جراحی و اطفال رو که قرار بود بیست و چهار روزه بخونم،هجده و نیم روزه تمام کردم...امشب که قبل از دراز کشیدن توی تختم ایستادم رو به روی برنامه ی چسبیده به دیوارم و با وسواس روی جراحی خط کشیدم حس خوبی داشتم...در اون لحظه دلم نمیخواست به دو ساعت قبل ترش فکر کنم که سر تست های جراحی و مسلط نبودنم انقدر فشار روانی بهم وارد شد که از سر درماندگی سرم رو گذاشتم روی میز و چشمهام خیس شد...به خودم میگم رفرنس جراحی عوض شده و ترجمه ی به درد بخوری هم ازش در دست نیست،
1. نوجوانان چه گروه سنی را تشکیل می دهند؟
نوجوانان گروه سنی دوازده تا هجده سال را تشکیل می دهند.
2. در دوره نوجوانی افراد دچار چه تغییراتی می شوند؟
در این دوره افراد از نظر جسمانی دچار تغییراتی می شوند که به این تغییرات بلوغ می‌گویند. نوجوانان علاوه بر تغییرات جسمانی از نظر ذهنی و اجتماعی نیز تغییر می‌کنند.
3.تغییرات دوره نوجوانی اغلب باعث بروز چه مسائلی می شود؟
تغییرات این دوره اغلب باعث بروز مسائل مختلف عاطفی و احساسی در نوجوانان می‌شود.

آزمون هوش ریون بزرگسالان
دانش پژوهان گرامی این فایل حاوی آزمون هوش ریون بزرگسالان در حجم 9 صفحه می باشد.
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
تست هوش ریون (Raven): نمره بهره هوشی (IQ) شما ... - شهروند فردا shahrvandfarda.ir › test › تست هوش ریون (Raven): نمره ... Translate this page شهروند فردا بستری برای توانمند سازی والدین و مربیان برای تربیت نسل فردا می باشد. تست هوش ریون (Raven) ابزاری است که به شما کم
ده کودک، ده فکر : بیان ماجرای غدیر و فضائل امیرالمؤمنین از زبان کودکانی متفاوت
 
ده کودک، ده فکر : سیدمحمد مهاجرانی، نشرقبسات
معرفی:
بیان داستان های غدیر و فضائل امیرالمؤمنین از زبان کودک های متفاوت…داستان بدین قرار است که ده نفر از بچه ها با آقای دانش اینبار به جای کلاس درس نخلستان را انتخاب کردند و قرار است در مورد جانشین پیامبر اسلام صحبت می‌ کنند و از اینجا بحث آغاز می شود…
بریده کتاب:
آقای دانش گفت : کاملا درست است، آن روز دقیقا روز هجد
یک:
سوخت انتهای قلب شمعیت و دیگر نداشتی ...
با نور چشم تو ... نشستیم و ساختیم!!!
دو:
ابر خوردیم زیر چتر و چای هم!
کلوچه ها گریستند که جای ما کجاست؟!
سه:
خوردیم غصه تورا و تو با داستان عشق ...
چون سعدی گلستان ساختی و ...مسجع جوابمان!

چهار:
نیاز پشت نیاز که پنجره ی اتاق ....
باید رو به ماه باشد ...
چقدر درگیر حرف های زندگی چقدر ...
حتی یکبار هم فرصت دیدار ماه ...نشد!
پنج:
لوله ی تفنگ رو به گلوی من مرتب ... حرف می زد!
حتی یکیش هم!به گوش گلوی من ... نمی رسید!
شش:
مزار شش گو
من با 26 سال سن، تو درمانگاه، لیسک (آبنبات چوبی) می‌خورم، بعد دختره اومده، دقیقا نصف سن منو داره، 13 ساله، متاهله.
دکتر از خواهرش می‌پرسه چرا اینقدر کوچیک عروسش کردین؟ میگه خودش خواست، پسرعمه‌مونه، هجده سالشه. دختره میگه میرم کارگاه گلسازی. میگم مدرسه چی؟ میگه شوهرم نذاشت دیگه.
الان من بچه‌ترم یا اون؟ :)

+ انصافا لیسک خوردن، جلوی مریض، از وقار آدمی می‌کاهد! ولی خب ضعف کرده بودم و چیزی جز لیسک تو کیفم نبود. تازه این لیسک هم برای خودم نخریده بو
یک تاور کرین تا چه میزان بار می تواند بالا ببرد؟
یک تاور کرین معمولی ویژگی های زیر را دارد:
ماکسیمم طول محافظت نشده- هشتاد متر یا همان دویست و شصت و پنج فوت. یک تاور کرینمی تواند طولی کلی به اندازه بسیار بیشتر از هشتاد متر/دویست و شصت و پنج فوت داشته باشد و این تنها در صورتی امکان پذیر است که به یک ساختمان در حالی که حول تاور کرین بلند می شود، بسته شده باشد.
ماکسیمم عرض- هفتاد متر یا به عبارت دیگر دویست و سی فوت.
ماکسیمم توان بالابری- نوزده و هشت
کتاب های طرح کتاب‌خوان خرداد ماه ۱۳۹۸ معرفی شد
کتاب‌های «اشغال؛ تصویر سیزدهم»، «حکمرانی حکیمانه»، «پول، خدا، بچه‌ها» و«هزار و سیصد و هجده ۱۳۱۸» در قالب طرح کتاب خوان خرداد ماه ۱۳۹۸ برای استفاده علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی معرفی شد.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، چهار کتاب «اشغال؛ تصویر سیزدهم» اثر محمدرضا ابوالحسنی از انتشارات روایت فتح، «حکمرانی حکیمانه» اثر مصطفی دلشاد تهرانی از انتشارات دریا، «پ
کتاب های طرح کتاب‌خوان خرداد ماه ۱۳۹۸ معرفی شد
کتاب‌های
«اشغال؛ تصویر سیزدهم»، «حکمرانی حکیمانه»، «پول، خدا، بچه‌ها» و«هزار و
سیصد و هجده ۱۳۱۸» در قالب طرح کتاب خوان خرداد ماه ۱۳۹۸ برای استفاده
علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی معرفی شد.
به
گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، چهار کتاب
«اشغال؛ تصویر سیزدهم» اثر محمدرضا ابوالحسنی از انتشارات روایت فتح،
«حکمرانی حکیمانه» اثر مصطفی دلشاد تهرانی از انتشارات دریا،
نیمه شب فکر می کردند او خواب است. تا پدر حسن و حسین را صدا کرد، آهسته، که زینب بیدار نشود، زینب سریع تر از حسن و حسین برخاست. علی گفت: «بیداری عزیزم؟» زینب گله کرد: «می خواستی مرا نبری؟» این جمله را با بغض گفت. علی بغض را دریافت و به گریه افتاد. چه سوزی در نگاه علی است. دستش را دراز کرد سوی زینب. زینب دست علی را گرفت. گفت: «عزیز دلم!» و پرسید: «خوبی؟» زینب پرسید: «شما خوبید؟» علی گفت: «راضی ام به رضای خدا!» و هر دو گونۀ زینب را بوسید. زینب دست هاش را دو
چند وقتی هست که در بحرِ داستان اسارات من زنده ام هستم، و با تک تکِ کلمات معصومه خود را نیز مانند اسیری حس میکنم که غمناک و گوشه گیر خود را در دستِ تقدیر الهی قرار داده و اما روزنه ای که هیچوقت در وجودش نمی خشکد، امید. معصومه در دلِ تاریکی و قفس به خدا نگاه میکند، و با شعار مرگ یک بار شیون یک بار با اعتصاب غذایی هجده روزه تقدیر خودش را تغییر میدهد...اولش تهِ دلم با اعتصابِ چهار خواهر راضی نبود، گفتم شاید اشتباه باشد، اما وقتی دیدم که تا آخرین لحظه
یه جایی نوشته بود : «بعضی وقتا یکی رو اینقد دوس داری که حتی حقیقتم نمیتونه نظرتُ عوض کنه.»آره بعضی وقتا اینطوریه .ولی تو فقط یه احمقی.و اینکه آره من احمقم. می‌دونم چی باعث میشه اسمم احمق بشه، ولی نمیتونم چیز دیگه ای به جز یه احمق باشم . من خیلی سعی میکنم با حقیقت قانع بشم. ولی یه بخشی از مغزم نمیتونه .انگار برای ادامه ی زندگی ، گاهی به توهم احتیاج داریم .نمی‌دونم این پست چرا اینقدر خرد خرد نوشته میشه. ولی من راحت ترم که خیالبافیامُ باور کنم . الب
تقویم شیعه
پنجم شوال
۱- حرکت به سوی جنگ صفین
در سال ۳۶ هجری قمری در چنین روزی امیر المومنین علیه السلام برای رفتن به صفین آماده شدند؛ و ابو مسعود عقبه بن عامر انصاری را در کوفه جانشین خویش قرار دادند.
۲- ورود حضرت مسلم علیه السلام به کوفه
در سال ۶۰ هجری قمری در چنین روزی حضرت مسلم علیه السلام وارد کوفه شدند. مردم کوفه به خدمتش شتافتند، و نامه‌ی امام حسین علیه السلام را استماع کردند و هجده هزار نفر با آن حضرت بیعت کردند. جناب مسلم علیه السلام نا
دانه چیا
دانه چیا سرشار از اسیدهای چرب امگا ۳ است.روغن دانه‌های چیا تشکیل شده است از حدود ۵۵ درصد امگا ۳، هجده درصد امگا ۶، حدود شش درصد امگا ۹ و حدود ۱۰ درصد چربی‌های اشباع شده.اگر برای تأمین امگا ۳ مورد نیاز بدن خود از ماهی و روغن ماهی استفاده می کنید ولی نگران فلزات سنگین سمی ماهی هستید و بو و مزه ماهی برای شما خوشآیند نیست می توانید از دانه چیا به عنوان منبع گیاهی امگا ۳ استفاده کنید.چیا گیاهی است یک‌ساله از خانواده نعناعیان. این گیاه بو
آدم ها اولین بارها که عاشق می شوند چه تصوراتی دارند، فکر می کنند دیگه به اون آدم خوشبخته تو فیلما تبدیل شدند... 
اصولا آدمیزاد همین گونه است در مورد یک چیز تخیلات زیاد می کند بعد که دید آن چیز همانی نیست که او می خواهد می خورد توی ذوقش و شاید هم دلیل خوردن توی ذوقش همین بافتن های الکی ذهنی بوده .
مثلا من فکر می کردم خوردن هندونه خنک تو شرجی زیر کولر گازی می تونه یکی از بزرگترین لذت های دنیا باشه خیلی این مسئله رو تو ذهنم بزرگ کردم تا این که یه روز
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 
کپی و رونوشت برداری ممنوع و ناقض حقوق محققی است که در نشر الکترونیک یعنی وب فعالیت می‌کند .
در پایان مطالبی را که در مورد کرد و ترک بیان می کنم ، نظریاتی شخصی است پس توجه کنید.
به روایت کتاب تاریخ ایران تا اوایل سده هجده میلادی ، ترجمه کریم کشاورز 
و چند کتاب دیگر که به این موارد که توسط شخص اینجانب اشکان ارشادی خواهد آمد صحت گذاشته اند ، غلزایی را تعریف می کنیم. 
غل زایی یا غلجه زایی ، پشتون و افغانی‌هایی بودند ک
دانلود سوالات درس چهارم مطالعات هشتم
درس پنجم: آسیب های اجتماعی و پیشگیری از آنها 

1 -نوجوانان چه گروه های سنی را تشکیل می دهند؟ گروه سنی دوازده تا هجده سال 
2 -چرا نوجوانی دوره حساسی است؟ در این دوره، افراد از نظر جسمانی دچار تغییراتی می شوند
که به این تغییرات »بلوغ« می گویند .نوجوانان عالوه بر تغییرات جسمانی از نظر ذهنی و اجتماعی
نیز تغییر می کنند .آنها در حال پشت سر گذاشتن کودکی و رسیدن به جوانی و بزرگسالی هستند.
 3 -تغییرات دوره نوجوانی اغل
سلام 
خوبی?
در چه حالی? 
جیغ نکش احمق، داری زندگی خودتو با این جیغ ها به باد فنا میدی 
گاو نباش 
به جای جیغ گریه کن 
سعی کن 
سعی نکنی هفده هجده سال بعد می بینی نمی تونی بدون جیغ زدن گریه کنی
تازه کاش یاد بگیری بریزی تو خودت، فوقش هیستریک میشی دیگه 
 
 
یه چیز دیگه 
از اون کتابها و درسهایی که یه سره بهت گفتن شما فقط درس بخونین ما چیز دیگه ازتون نمیخوایم و تو هیچوقت نخوندی، چیزهای خیلی خیلی مهمتری هم وجود داره 
آره سیرابی پاک کردن واقعا مهمه 
خیل
می گویند یکی از معاونان رییس سابق قوه قضاییه به اتهام فساد مالی دستگیر شده است.
علی رضا زاکانی پیش تر اتهام وی را افشا کرده بود.
در این خصوص در وهله نخست، دستگاه های نظارتی باید مواخذه شوند که چرا تا کار به افشاگری نکشید با این عنصر فاسد برخورد نکردند.
اما
در مرحله بعد باید یقه رییس سابق قوه را گرفت که چرا از فرد مذکور دفاع کرده و راه را برای گسترش فساد او باز گذاشته است؟ چقدر فریاد زده شد که بعضی عناصر فاسد و قالتاق با لابی گری توانستند مشمول م
نماز ظهر رو که خوندم ، سر سجاده دعا کردم گریه کردم ، که خدا خودش به خوبی از این مراحل سخت ،من و سینا رو عبور بده. به من صبر و ظرفیت بده که بتونم با تحمل کردن بزرگ بشم. به سینا کمک کنه که از این راههای پر خطر برگرده.
بعدش زنگ زدم دفتر مشاوره ، موضوع رو مطرح کردم چون یه راهکار خوب میخواستم راهکار عاقلانه، نه جنگ و دعوا و...
راهنماییم کردن که به روی خودم نیارم، عادی رفتار کنم و فرمودن چرا اینقدر همسر و کارهاش برات مهمه که دچار شکست بشی ؟ تو یه آدمی ، هم
سلام
زمستان هجده
دیروز از عصر جدید می‌گفت و اینکه برایش جذاب بوده و
هیجان در تعریف‌ها باعث شد امـــــروز صبح* بروم سراغ این برنامه ( شنبه و یکشنبه پخش می‌شود - ساعت حوالی ده و نیم - شبکه سه)
گویا علی‌خانی  گفته: اسمش را گذاشتم عصر جدید چون واقعا یک عصر جدید در دوران کاری‌ام است. از همه تجربه‌های قبلی چون ماه عسل، سه ستاره و حتی فیلمسازی دشوارتر و پیچیده‌تر است.
والا عصرجدید همان ابتدا مرا یاد چارلی چاپلین و تقلایش در دنیای مدرن! انداخت
ادا
بابا یه سری پادکست گوش می‌ده جدیدا که شاهنامه‌خوانی‌ان. چون زیاد توی ماشینه، اینا رو گوش می‌ده تو راه که حوصله‌ش سر نره. کلا خیلی چیز خوبیه، آقاهه می‌خونه شعرا رو و توضیح می‌ده درموردشون. تسلطش خیلی خیلی بالاست، درمورد همه کلمه‌ها، داستانا و تاریخچه‌ها کلا خیلی می‌دونه.اون روز تو ماشین داشتیم یکی از قسمتای این رو گوش می‌کردیم که داشت درمورد تصحیح شاهنامه و جمع‌آوری‌ش و اینا حرف می‌زد. مثلا باید همه نسخه‌های موجود شاهنامه رو بردار
جمع آوری گیاهان دارویی در کاشان به هجده هزار تن رسید
مجید کافی زاده گفت که از آغاز سال جاری، بیش از هجده هزار تن گیاهان دارویی از پانصدوچهل هکتار از این گیاهان در شهر کاشان برداشت شده است.
کافی زاده افزود: با جمع آوری این مقدار گیاهان، صدوسی و هشت هزار تن عرقیجات گیاهی تولید شد که ارزش آنها سیصدوپنجاه میلیارد ریال میباشد.
مجید کافی زاده گفت  برداشت گیاهان دارویی موجب شده است که بیش از ۳ هزارو هشتصدوهفتاد نفر مشغول کار شوند، وی اضافه کرد: کاش
میدونین؟ من از همه بیشتر دلم برای خیابون انقلاب، بلوار کشاورز و پارک لاله تنگ میشه. برای درختای سر به فلک کشیده ش. برای کتابفروشی های فوق العاده ش. برای تاکسی های سمجش. برای مینیون های تو پیاده روش وقتی هنوز مینیون نبودن. برای نرده های سبز و زردش. برای آب شاتوت و شیرکاکائو و پیراشکی. برای دستفروشایی که کتاب دست دوم و دستبندای جینگول و لوازم تحریر میفروشن. برای زیرپله هایی که توشون با بابام دنبال کتاب تست گشتیم. برای مسیر دانشگاه تهران تا تاکسی
ژانر فیلم : درام
امتیاز فیلم : --
رده سنی : --
کارگردان : Warren Fast
نویسنده : Warren Fast
بازیگران : Bo Svenson, David Keith, Erin Gray, Paris Warner
محصول کشور : -
تاریخ اکران : --
زمان فیلم : --
زبان فیلم : --
 
خلاصه داستان : آلاسکا رز از سالها که مادرش چهار سال قبل خانواده را ترک کرد ، سالهای سختی را پشت سر گذاشت. عمل کردن ، عصیان کردن در برابر پدر مجرد خود ، کانر ، در مدرسه مشکل و بدتر است. اما وقتی هجده ساله شد ، آلاسکا برای برخی از رفتارهای خارج از کنترل ، در مقابل قاضی دادگاه
زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

اسم آن خانم، فاطمه است و برای آن بزرگوار هشت لقب ذکر کرده اند: صدیقه، راضیه، مرضیه، زهرا، بتول، عذرا، مبارکه و طاهره (1). از بعضی روایات استفاده می شود که زکیه و محدثه از القاب آن خانم است و کنیه او ام ابیها است. (2)
عمر آن بزرگوار تقریبا هجده سال است. در روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال دوم بعثت به دنیا آمد (3) و سال یازدهم از هجرت، سوم جمادی الثانی (4) به دست گردانندگان سقیفه بنی ساعده شهید شد.
شخصیت حضرت ز
مشاور پرورش شترمرغ
 
 
اگر شترمرغ های خود را به حالت سنتی یا بومی پرورش می دهید بهتر است لانه تخم گذاری از سالن پرورش جدا باشد تا مرغ هنگام احساس تخم گذاری با خیالی راحت به لانه مراجعه نموده و اقدام به تخم گذاری نماید. هم چنین بهتر است کف لانه را با ماسه بپوشانید تا مرغ بیشتر به لانه علاقه پیدا کند و بیشتر اوقات روز را در لانه به سر ببرد، هر چه لانه مرغ گرمتر و راحت تر باشد، احتمال تخم گذاری او نیز بالا خواهد رفت.
در این مقاله سعی شد تا رایج ترین
حضرت مسلم که بود؟
مسلم ابن عقیل فرزند عقیل بن ابی‌طالب، پسر عموی حسین بن علی، برادرزاده علی بن ابی‌طالب و سفیر حسین بن علی در کوفه در هنگام قیام عاشورا برای بررسی اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود.
خانواده‌ای که مسلم در آن رشد یافت صاحب علم بود.
 
کتب تاریخی زمان مشخصی برای ولادت او ذکر نمی‌نمایند، اما قرائن موجود ولادت او را در سال ( ٢۵ هجری) اثبات می‌کند.
از آغاز کودکی، در میان جوانان بنی‌هاشم بخصوص در کنار حسن بن علی و حسین بن علی بزرگ شد. مس
دیروز رفته بودم کتابخونه، میخواستم یکی دو ساعتی اونجا درس بخونم، با انبوهی از کنکوری ها، که دیگه احتمال زیاد اکثرشون دهه هشتادی هستن یا نهایتا اواخر هفتاد، روبرو شدم . من حقیقتا جا خوردم. دخترایی که هیچ شباهتی به یه دختر هفده هجده ساله نداشتن، صورتایی پر از آرایش غلیظ، خنده هایی پر از بوی مخفی کاری، مدام در حال چت، گوشیشون مدام در حال زنگ خوردن، نمیخوام بگم نسل ما قدیسه بودیم، ما هم بالاخره یه جاهایی زیرآبی میرفتیم (هرچند درصد کمترمون) ولی
  • زن دارد از اعتیاد مستر به تماشای کارتون می‌کاهد. نشمرده‌ام اما چندشبی می‌شود. با مرد رفته‌اند تنظیمات ماهواره را بهم ریخته‌اند و عاقبت فهمیده‌اند از کجا باید شبکه را قطع کرد. شب‌ها از یازده به بعد یکی مستر را به بهانه‌ای از نشیمن می‌برد بیرون و آن‌یکی شبکه را قطع می‌کند. یکی دو شب اول از فرط عادت و آمختگی به این برنامه‌ها کارش به پرخاش هم کشید. حالا دارد عادت می‌کند. خوابش هم بهتر شده. به جای هشت صبح، سه‌ شب می‌خوابد! •
|
• دیروز کس
دوست دارم سریال the 100 رو ببینم چون خیلی ازش تعریف میکنن ولی وقتشو ندارم ، احساس میکنم معتاد به سرگرمی و خوشگذرونی و ایجاد احساس شادی کاذب در خودم شدم چون همش میخوام از زیر بار درس خوندن و کار کردن در برم و خیلی حالم گرفته ست وقتی فیلم نمیبینم و ... امروز شدیدا بهم فشار اومد که فولدر فیلمامو باز نکنم و یکیشونو پلی نکنم و اخر سرم به خودم وعده دادم که بعد افطار یه قسمت lucifer رو میبینم اما دو قسمتشو دیدم خیلی تو دیدن فیلم دست و دلباز شدم یه علت دیگه اش
   

   پهلوانی شجاع، مداحی دلسوخته، معلمی فداکار، کشتی گیری قهرمان، رفیقی دلسوز، فرماندهی پرتلاش، استاد تهذیب نفس و انسانی عاشق خدا و ...
   همه این صفات را که جمع کنید نام زیبای ابراهیم هادی نمایان می شود.
   سال 55 در مسابقات قهرمانی کشتی آزاد تهران به فینال 74 کیلو رسید. ابراهیم در اوج امادگی بود. اما آنقدر ضعیف کشتی گرفت تا حریفش برنده شود. جایزه نقدی بود فهمیده بود حریفش به این مبلغ احتیاج دارد.
   عملیات مطلع فجر بود. ابراهیم شجاعانه به سم
باسم رب الجمیل
انقلاب ما انقلاب زینبی است. از اول انقلاب، زنان یکی از برجسته‌ترین نقشها را در این انقلاب ایفاء کردند. هم در خود حادثه‌ی بزرگ انقلاب، هم در حادثه‌ی بسیار بزرگ هشت سال دفاع مقدس، نقش مادران، نقش همسران، از نقش مجاهدان اگر سنگین‌تر و دردناکتر و تحمل‌طلب‌تر نبود، یقیناً کمتر نبود. مادری که جوان خودش را، عزیز خودش را، دسته‌ی گل خودش را هجده سال، بیست سال - کمتر، بیشتر - پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عطیه